کد مطلب:77519 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:204
یعنی از خطبه ی امیرالمومنین علیه السلام است بعد از حاكم گردانیدن ابوموسی اشعری و عمروبن عاص را درباره ی ادعای معاویه و فریب دادن عمرو عاص ابوموسی را و رسیدن خبر حكمین به امیرالمومنین علیه السلام در كوفه: «الحمد لله و ان اتی الدهر بالخطب الفادح و الحدث الجلیل.» حمد و ستایش مر خدا را اگر چه آورده است دهر و زمانه امر و كار عظیم سنگینی را و حادثه ی بزرگی را كه امر حكمین باشد. یعنی حمد خدا را در جمیع احوال و اوضاع و تغییر. قوله تعالی (یفعل الله ما یشاء و یحكم ما یرید»[1] غیر از او مدبر و حاكمی نیست در كارخانه ی امكان و آنچه كرده البته مقترن به خیر و صلاح و فایده ی عظیمه است و اسناد به دهر به جهت آن است كه مسبب الاسباب او را نیز سبب و آلت از برای حوادث گردانیده است. «و اشهد ان لا اله الا الله[2] لیس معه اله غیره» یعنی شهادت می دهم كه نیست معبودی مگر خدا، نیست با او الهی غیر از او و بی شریك است در تصرف در بقعه ی امكانی. «و ان محمدا عبده و رسوله صلی الله علیه و آله و سلم»[3]. یعنی شهادت می دهم كه محمد صلی الله علیه و آله رسول و فرستاده ی اوست. [صفحه 281] «اما بعد فان معصیه الناصح الشفیق العالم المجرب تورث الحسره و تعقب الندامه.» یعنی بعد حمد و توحید خدای تعالی می گویم كه عصیان و اطاعت نكردن نصیحت كننده ی مهربان عالم به مصالح امور و تجربه كرده در كارهای مردم، باعث و سبب می شود حسرت و اندوه را و در عقب درمی آورد پشیمانی را. «و قد كنت امرتكم فی هذه الحكومه امری و نخلت لكم مخزون رایی» یعنی به تحقیق[4] بودم كه امر كردم شما را در این حكومت به اطاعت امرم و بیختم و خالص گردانیدم از برای شما مخزون و زبده و نخبه ی رای و تدبیرم را. «لو كان یطاع لقصیر امر» یعنی كاش بود امری كه اطاعت كرده شده بود مر قصیر را، یعنی كاش كه اطاعت امر و رای من كرده بودید، تا به این خیبت و خسران و ندامت نمی رسیدید. و كلمه «یطاع لقصیر امر» مثل سائر و دائری است در میان عرب در مقامی كه نصیحت و امر ناصح مشفق را نشنیده و به خسارت و ندامت گرفتار شده باشند. و اصل این مثل چنان بوده كه پادشاهی از ملوك عرب كه جذیمه الابرش نام داشت كشته بود پدر زبا ملكه و پادشاه جزیره را و ملكه ی جزیره خواست او را به نكاح خود درآورد به جهت[5] خدعه و فریب او و جذیمه لشكر انبوه خود را گذاشته و با هزار سوار خواست رفته باشد به جزیره به مناكحه ی ملكه و قصیر غلام ناصح او، او را پند داد كه این حركت خلاف حزم و احتیاط است كه با معدودی قلیل در میان جمعی كثیر رفته باشی و حال آنكه صاحب قتل و قصاص باشی و او از حرصی كه داشت از قصیر نشنیده با همان معدود داخل جزیره گردید و كشته شد و بعد از كشته شدن او قصیر گفت: «لا یطاع لقصیر امر» یعنی پیروی كرده نشد مر قصیر را امری و مشورتی، پس سخن او مشهور و مثل شد در میان عرب. «فابیتم علی اباء المخالفین الجفاه و المنابذین العصاه.» یعنی پس ابا كردید و سرباز زدید از امر من، مثل اباء مخالفین جفاكننده و ناقضین [صفحه 282] عهد عصیان ورزیده. «حتی ارتاب الناصح بنصحه و ظن الزند بقدحه» یعنی تا اینكه می رسد به جائی كه محل و موضع شك ناصح بشود در نصیحت خود و بخل و منع آتش زنه بشود از آتش دادن خود و حال آنكه ناصح خبیر تجربه كرده، در نفع و خیریت نصیحت خود هرگز تشكیك ندارد و آتش زنه در آتش دادنش بخل و منع ندارد، اما چون با مشاهده ی ابا كردن جمعی كثیر باشد، موضع و محل تشكیك و بخل است اگر چه شك و بخل ظاهر نشود. «فكنت و ایاكم كما قال اخو هوازن: امرتكم امری بمنعرج اللوی یعنی باشم من با شما در حال و نصیحت مثل آنكه گفت برادر طایفه ی هوازن: یعنی امر كردم شما را به شور و مصلحت من در منزل منعرج اللوا، پس واضح و ظاهر[6] نساختید نصیحت را، یعنی ندانستید نفع نصیحت را مگر چاشتگاه فردا كه فایده ی نصیحت ظاهر شد. و این بیت از قصیده ای است كه درید (بن صمه) انشاد كرده درباره ی برادرش عبدالله كه به جنگ بنی هوازن رفته بود و از آنها غنیمت بسیاری آورده بود و در مراجعت خواست در منزل منعرج اللوا یك شب توقف كند، برادرش درید او را نصیحت كرد كه توقف در این منزل دور از احتیاط و حزم است، شاید آنها را جمعیتی و امدادی و قوتی فراهم آید و به تعاقب بیایند ناگاه و امر به فساد انجامد. و او از غرور و غفلتی كه داشت از درید نشنید و در آن منزل شب توقف كرد. فردا چاشتگاه طائفه ی بنی هوازن با جمعیت بسیاری ناگاه بر سر او ریختند و او را به قتل رسانیدند و درید با زخم بسیار از آن مهلكه خلاص شده انشاء قصیده كرده، در آن قصیده می گوید كه نصیحت مشفقانه كردم و نفع او را ندانستید و نپذیرفتید تا چاشتگاه فردا معلوم شد ثمر و فائده ی نصیحت من و نظیر آن نصیحت، نصیحت مشفقانه ی امیرالمومنین علیه السلام است در جنگ معاویه درباره ی خدعه ی [صفحه 283] عمروعاص و قرآنها بر سر نیزه ها كردن و طلب محاكمه كردن و قوم به محاكمه ی حكمین راضی شدن و حضرت امیرالمومنین علیه السلام راضی نبودن و نصیحت كردن به اتباع كه طلب محاكمه ی معاویه خدعه و فریب است و آنها به تقریب تنگی امر بر آنها حیله می انگیزند و قبول محاكمه مضر است و نشنیدن روسای لشكر امیرالمومنین علیه السلام و اصرار كردن بر رضا و ظاهر شدن خدعه ی آنها بعد از آن و تفصیل این قصه در كتب تواریخ و سیر مسطور است. [صفحه 284]
و من خطبه له علیه السلام بعد التحكیم
فلم تستبینوا النصح الا ضحی الغد»
صفحه 281، 282، 283، 284.